کد مطلب:133235 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

آثار و نتایج
از مسایلی كه باید درباره ی آن نیك اندیشید، این است كه: امام با نهضت خود، كانونی برای نهضت های پراكنده ی آینده به وجود آورد و بدین ترتیب، هم آیین اسلام و هم حكومت و امت اسلامی را از خطر تجزیه و اضمحلال نجات داد.

توضیح سخن آنكه با توجه به عقده های فراوانی كه در سینه های مخالفین یزید می گذشت و با سبكسری و بی سیاستی ای كه یزید داشت، اصطكاك بین حكومت و مردم قطعی بود؛ ولی این اصطكاك ها، چون كانون نداشت و ایده ها و انگیزه های نهضت كنندگان پراكنده بود، در هر جا، تجزیه طلبان و عاشقان حكومت، از آن بهره برداری می كردند و محصول مبارزه را در انحصار خویش در آورده و ضبط می كردند.

قیام امام علیه السلام، این خطر بزرگ را از آینده ی دنیای اسلام برداشت و پرچمی برافراشت كه دنیای آینده ی اسلام در ظل آن به انقلاب پرداخت.

تصویر فرضی ای كه ما از قیامهای ضد اموی در صورت عدم قیام امام علیه السلام داریم، این است كه بر اثر بی لیاقتی یزید و نارضایتی مردم، هر روزی در جایی نغمه ای ساز می شد و زد و خوردی به وقوع می پیوست؛ این زد و خوردها هر كدام علتی داشت و تنها یك عده ای ممكن بود در این میان، صاحب ایده و عقیده باشند و به منظور دفاع از اسلام قیام كنند؛ ولی جو اجتماعی به دلایلی كه در بخش دوم


خواندیم، به تعصبات قبیله ای و پی جویی مقامات و دعواهای موسمی و كوچك، سخت آلوده بود. در این گونه اجتماعات، سرانجام هرج و مرج پدید می آید و چون راه و رسم جامعه روشن نیست، قدرتمندان و قبایل و خاندان های متنفذ و آنها كه از همه مكارتر و دغلبازترند، اوضاع را قبضه می كنند. و به هم می تازند، بالاخره بساط ملوك الطوایفی راه می اندازند. چیزی كه در این بین به كلی از بین می رود، مرام و آیینی است كه تازه پا به عرصه ی وجود گذاشته و بیش از نیم قرن از سن آن نمی گذرد؛ و یكپارچگی امتی است كه تازه تأسیس شده است.

بدین ترتیب بطوری كه یك جا اشاره كردیم: با حكومت یزید، نه دین ماندنی بود و نه حكومت و نه امت!. «كانون» بخشیدن به مبارزات آینده و روشن كردن ایده ی مبارزه، به طوری كه پس از شهادت امام علیه السلام، دنیای اسلام به طرفدرای از علویین بر پا خاست، یكی از درخشان ترین آثار، قیام امام علیه السلام بود.

نكته ی دیگر آنكه: اگر امام علیه السلام قیام نكرده بود، بسیاری از مصلحت اندیشان و خوبان و صاحبان عقیده، چون اوضاع را بسیار آشفته و مضطرب می دیدند و ملاحظه می كردند كه مبارزات بی رویه از طرف افراد و گروه ها و طوائف مختلف با افكار آلوده و جاه طلبانه شروع شده، ممكن بود اساسا از هر گونه شركتی در مبارزات آینده خودداری كنند و خود را از معركه های سیاسی عقب كشند؛ ولی قیام امام علیه السلام، این عده را در صف اول مبارزه قرار داد و این باعث شد كه هدف مبارزات آینده - هر چند عده ای از مبارزین هواهای دیگر در سر داشته باشند - از نظر عمومی روشن شود.

جریانات بعدی - آنگونه كه معمولا نزدیك بینان و مردم سطحی ای كه نتیجه ی یك قیام را تنها آن می دانند كه اوضاعی بالكل دگرگون و قدرت ظالم سرنگون شود و وضع جدیدی بر مبنای كمال عدالت به وجود آید - بر محور صحیح به گردش در نیامد؛ یعنی انقلاب كربلا باعث نشد كه جنگ های جاه طلبانه امثال ابن زبیر به مسیر دیگری هدایت شود، بلكه برخوردها و زد و خوردهای بعدی به استثنای


معدودی بر سر خلافت و حكومت بود؛ ولی نكته این است كه قیام خالص و استثنایی امام علیه السلام كه از ایده و هدف و واضحی برخوردار بود، با محتوای خود، در افكار نفوذ كرد و یكی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی مبارزین آینده شد.

با توجه به این نكته كه قیام امام علیه السلام هیچگاه از محتوای خود (یعنی اخلاص دفاع از حریم اسلام و دفاع از حقوق مردم) عاری نمی شد، پس این نهضت با محتوای خود، همیشه مردم را به آیین تقوا و پاكی دعوت می كرد.

«ابن زبیر» مردی بود كه در نهضت خود، هوای خلافت بر سر داشت و پس از رسیدن به قدرت با بنی هاشم بدرفتاری آغاز كرد و فی المثل محمد حنیفه و ابن عباس را یك بار برای آنكه با او بیعت نكردند، زندانی و بار دیگر تبعید كرد؛ وی حتی از صلوات فرستادن بر پیغمبر صلی الله علیه و آله در خطبه های خویش امتناع ورزید و در جواب ایراد مردم، گفت: خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله بد مردمی هستند و من اگر اسم پیغمبر صلی الله علیه و آله را ببرم اینان گردن می افرازند!

انگیزه ی مختار نیز در قیام به درستی روشن نیست؛ وی با وصف خونخواهی درخشان و وسیع از كشندگان امام علیه السلام، خوش سابقه نیست و شرح حال و مذاكرات او با ابن زبیر می رساند كه او نیز مرد مخلصی نبوده است. مع الوصف ملاحظه می شود اینان از قیام كربلا الهام گرفتند و به نهضت پرداختند؛ در این میانه «توابین» را می بینیم كه با كمال جرأت و حریت و بدون هیچ هوایی به قیام خونینی دست زدند كه این قیام خاطره ی شهدای كربلا را تجدید كرد.

ملاحظه می شود كه نهضت های بعدی، گاه، از نهضت كربلا الهام می گیرد، هر چند كه راه و رسم و ایده ی آن را به طور كامل تعقیب نمی كند و گاه، درست، هدف نهضت كربلا را تعقیب می كند؛ و همین كه قیام امام علیه السلام به صورت یكی از عناصر اصلی و عوامل محركه ی قیام های بعدی می شود، محتوای خود را نیز به این قیام ها تلقین و الهام می كند و محور توحید و اخلاص، همیشه به صورت یك ایده ی مقدس، اینجا و آنجا به چشم می خورد.

این مسأله، به صورت موج دیرپایی شد كه همچنان عده ای مردم درستكار و


دلسوخته و خدا پرست را از زمان بنی امیه و بنی مروان و بنی العباس به همراه خود كشاند و قیام های علویین بر اساس راستی و فضیلت، در میان آن همه قیام جاه طلبانه جلوه و نمود كرد.

ما در سالها و دهه های بعد از نهضت حسینی علیه السلام، مبارزینی از قبیل زید بن علی بن الحسین علیه السلام «شهید فخ» و «محمد نفس زكیه» و دیگران را می بینیم كه در مقابل خلفای بنی العباس قیام می كردند و انگیزه ای جز حق و عدالت نداشتند. اگر قیام امام نبود، هیچگاه، خوبان به فكر قیام نمی افتادند و مبارزات بعدی، یكسره در چهار چوبه های تنگ هوا پرستی و جاه طلبی انجام می یافت.

دیگر، آنكه همان گونه كه دانستیم: شورشیان تاری كدل كوفه به كار خود ایمان نداشتند و پس از پایان ماجرا اولین كسانی كه پشیمان شدند، خودشان بودند؛ این روحیه ی شكست خورده و منفعل، زمینه را برای هر گونه شكست مفتضحانه آماده كرده بود، كسی كه از كرده ی خود پشیمان باشد و پشیمانی به حدی باشد كه او را از خود بیزار كند، برای پذیرش هر تخفیف و اهانتی حاضر است و خود را سزاوار آن می داند؛ این حالت، اگر برای شخصی یا جماعتی دست داد، راه را برای مخالفین آنها به خوبی هموار می كند و انقلاب را به نتیجه می رساند.

وقتی یزید از خاندان خود ملامت می شنود و وقتی ابن زیاد را از خود طرد و او را لعنت می كند و وقتی كه با اهل بیت علیهم السلام، پس از آن همه اهانت، به احترام و محبت رفتار می كند، گرفتار یك بدبختی و ندامت درونی است كه به هیچ وجه نمی تواند آن را تسكین دهد و یا ندای باطن خود را خاموش كند؛ این، بدترین حالتی است كه برای كسی یا كسانی پیش می آید و اگر نیك دقت كنیم، سر اضمحلال بنی امیه و رسوایی دامنه دار آنان، همین اضطراب و ندامت و ناراحتی درونی آنان بود.

معلوم نبود كه اگر واقعه ی «طف» پیش نمی آمد، دستگاه اموی بدین زودی ها در برابر قیام های مخالفین از پای درمی آمد. مسلما روحیه ها این قدر ضعیف و آماده ی تسلیم نبود. وقایع «حره» و آتش زدن خانه ی خدا، همگی حاكی از نارحتی های فراوان دستگاه اموی بود كه بدین وسیله می خواستند آن را كتمان كنند. قدرت هایی كه از هر


سو درمانده بودند و گرفتار انواع و اقسام آشوب ها و فتنه ها شده بودند، با توجه به روحیه ی پریشان و پشیمانی ای كه داشتند، برای بازیافتن مصنوعی قدرتی كه می دانستند از بین می رود، به آخرین حربه ها متوسل می شدند.

از آن سو، اگر واقعه طف پیش نمی آمد، مردم در برابر دستگاه اموی آن قدر جسور و جری نمی شدند كه بتوانند در نهضت های بعدی عرض اندام كنند و احیانا رهبری را بر عهده گیرند. پس، از یك طرف، جریان كربلا در مردم روح جدیدی دمید و از طرف دیگر، روحیه بنی امیه را تضعیف كرد و بدین ترتیب، مبارزین آینده توانستند آن حكومت فاسد را ریشه كن سازند.

باید توجه داشت كه بازماندگان امام علیه السلام، چه كاروان اسارت در سفر كوفه و شام و مدینه و چه ائمه ی شیعه در به ثمر رساندن انقلاب كربلا سهم وافری داشتند. اینان با تبلیغات آگاهانه خویش در برانگیختن احساسات و عواطف مردم و تلقین روح و انگیزه ی قیام امام علیه السلام به امت اسلامی توجه كامل كردند و موفق شدند كه از شهادت امام آزادگان علیه السلام به نفع هدف و ایده الهی خویش بهره برداری كنند.

علاوه بر تلقین محتوای انقلاب كربلا، جلب عواطف مردم و گرفتن چهره ی مظلومیت، ائمه علیهم السلام را در موقعیت ممتازی قرار داد كه دستگاه حكومتی، توبه كرد كه پس از آن، پیشنهاد بیعت به ائمه علیهم السلام دهد! و این یكی دیگر از مهمترین نتایج قیام كربلا بود. دستگاه های حكومتی فهمیدند كه چنین پیشنهادی با چه عكس العملی مواجه می شود و چه اضطرابات و ناراحتی هایی به وجود آورد و بدین ترتیب، دیگر مسأله بیعت گرفتن از ائمه معصومین علیهم السلام برای همیشه مختومه شد و این پیشوایان، توانستند در طول دو قرن، سربلند و مستقل زندگی كنند.

رسم منحنی موقعیت ائمه اهل بیت علیهم السلام از زمان امام علی بن الحسین علیه السلام تا حضرت رضا علیه السلام، نشان می دهد كه چگونه این رهبران عالی قدر توانستند با حسن تدبیر در طول زندگی پر افتخار خویش، چنان موقعیتی به دست آورند كه به عالیترین مقامات مملكتی نایل آیند. امام علی بن الحسین علیه السلام را می بینیم كه چون


بازمانده ی بلافصل امام حسین علیه السلام بود و عواطف مردم را بیشتر می توانست تحریك كند، راه و رسم خاصی پیش گرفت و در ضمن آنكه بدین ترتیب توانست سرافراز زندگی كند، راه آیندگان را نیز هموار كرد.

در زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، موقعیت این دو امام بزرگ، بسیار عالی بود و آنچه از ترس و وحشت دستگاه حكومتی «منصور عباسی» از امام صادق علیه السلام نوشته اند، حاكی است كه دیگر بار، دودمان حسینی، موقعیت خویش را بازیافتند و حكومت، باز از آنان به وحشت افتاد. این ترس و وحشت در زمان امام هفتم علیه السلام آن چنان افزون می شود كه امام را چندین سال به زندان می افكنند. و در زمان امام هشتم علیه السلام، بر اثر كاردانی مأمون و با الزام و اجبار شرایط، مقام ولایت عهدی مملكت در اختیار خاندان علوی قرار می گیرد كه اگر شهادت امام علیه السلام نبود و وی پس از مأمون زنده بود، می بایستی زمامدار مسلمین شود. وی چنان موقعیتی داشت كه فرزندان او تا امام عسكری علیه السلام همگی لقب «ابن الرضا» داشتند و خود آنان نیز وزنه های سنگین صحنه ی سیاست بودند.

این فهرست اجمالی و كوتاه نموداری از آثار دیرپای قیام حسین علیه السلام است كه در حفظ شخصیت و موقعیت سیاسی - اجتماعی خاندان عصمت و طهارت و پیشبرد اهداف الهی آنان در جهت حفظ اسلام و جامعه اسلامی تجلی یافت.

نباید فكر كرد حفظ این موقعیت، مهم نبوده و یا جنبه ی شخصی و خانوادگی داشته است؛ زیرا بطوری كه در بخش دوم خواندیم تنها خاندانی كه به حق، حامل رسالت وحی و بنای اصول و فروع دین اسلام بودند و از ریشه ی جان بدان پیوند داشتند، خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه شیعه علیهم السلام بودند. به هر نسبت كه این خاندان؛ بسط ید و نفوذ كلام و موقعیت و شخصیت داشته اند، به همان نسبت، ایده ی اسلامی قرین موفقیت بوده است. و لذا ملاحظه می كنیم كه امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام به مجرد اینكه در فرصت مناسبی قرار گرفتند، به نشر فرهنگ اسلامی همت گماشتند و مردمان را به آیین علم و دانش فراخواندند و اسلام و قرآن مجید را مورد تشریح و


تفسیر قرار دادند.

بطور خلاصه: راهبری نهضت های اصیل ضد ظلم و ستم و تهییج احساسات مردم و تضعیف روحیه ی رهبران فساد و سردمداران جنایت و حفظ موجودیت و شخصیت خاندان عصمت و طهارت، سه نتیجه ی برجسته ای است كه از قیام امام علیه السلام، حاصل شد. مفهوم گفته های بالا آنست كه امام علیه السلام، با وصف شكست ظاهری، در ایده ی حق خود موفق شد و بر دشمن غلبه یافت و این غلبه بر خلاف آنچه در اذهان عده ای ترسیم یافته، تنها عبارت از نام آوری و شهرت و بقای نام نیك امام و یاران پاكنهاد او نیست؛ چه آنكه نام و شهرت، اعتباری زودگذر بیش نیست و در پیشگاه حقیقت و با قیاس به حقایق و واقعیات، ارزشی ندارد. بسیارند افرادی كه در اقوام و ملل مختلف در طول قرون و اعصار، شخصیت های عظیمی یافته و مورد احترام و تكریم میلیون ها نفوس بشری بوده اند و هستند. اما اینها چیزی نیست كه به چشم حقیقت بینان، فضیلت آید و یا غلبه و پیروزی نامیده شود. به قول «ابوعبدالله زنجانی»:

غلبه این است كه یكی از دو اراده پس از جنگ و زد و خورد پیروز شود و نفوذ و پیشرفت را در عالم وجود جایز شود. اگر جنگ حسین علیه السلام و یزید را به شهادت تاریخ، سر سلسله ی زوال بنی امیه بدانیم. پس غریب نیست كه غالب را حسین علیه السلام بدانیم. [1] .

و به قول «سید میر علی هندی»:

كشتار كربلا در همه كشورهای اسلامی، مایه وحشت و بیم شد؛ ایرانیان را به هیجان آورد و در نتیجه حمیت آنها، عباسیان توانستند دولت اموی را منقرض سازند. [2] .

«پروفسور براون» نیز در این باره می گوید:

«به عقیده ی ما دسته شیعه یا طرفداران علی، به قدر كافی هیجان و از خود گذشتگی نداشتند، ولی پس از حادثه كربلا قضیه دگرگون شد و تذكار كربلا و عطش كافی بود


كه عواطف سست ترین مردم را به هیجان آورد كه حتی نسبت به مرگ بی اعتنا شوند». [3] .

این گفتارها تا اندازه ای می تواند غلبه ی امام را توضیح دهد؛ چه آنكه متكی به یك سلسله حقایق تاریخی است. گر چه ممكن است كه جامع نبوده و همه جانبه قضاوت نكرده باشند.

یكی دیگر از نتایج برجسته ی قیام امام علیه السلام كه سرلوحه ی همه آثار دیگر است، حفظ قانون است. علایلی می گوید:

«در زمان بنی امیه كارهایی از زمامداران بدون اتكاء به قانون انجام می یافت ولی در عهد بنی عباس نفوذ قانون قضایی و احترام سلطه قانون اسلامی، آشكار گردید.» [4] .

حفظ قانون، ولو بدان عمل نشود، از مهمترین مسایلی است كه همیشه مورد توجه بزرگان جهان بوده و همیشه حراست و پاسداری قانون را از مفاخر خود می دانسته اند.

قیام امام، باعث شد كه قانون اسلامی به رسمیت خود باقی بماند و از قانونیت نیفتد و این است معنی جمله ی معروفی كه می گویند: «امام حسین، علت مبقیه دین اسلام است.»

انعكاس شهادت امام حسین علیه السلام در افكار مردم، از چند نمونه ذیل به خوبی نمودار می گردد:

- لشكریان ابن سعد، با كاروان اسرای اهل بیت در شهری به نام «تكریت» رسیدند كه ساكنین آن شهر نصرانی بودند. اسقف ها و كشیش ها در كلیسا اجتماع كرده و در عزای حسین علیه السلام ناقوس كلیسا را به صدا درآوردند و گفتند از این عده كه پسر دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله خود را كشته اند، بیزاریم. لشكریان جرأت نكردند كه داخل شهر شوند و شب را در بیابان به سر بردند.


- در شهر «لینا» مردم شهر از زن و مرد و پیر و جوان به تظاهرات پرداختند و صلوات بر حسین علیه السلام و پدرش فرستادند و امویین و پیروانشان را لعنت كرده و فریاد كشیدند: كشندگان اولاد انبیاء! از شهر بیرون روید!

- به هنگام ورود به «جهینه»، سپاهیان ستم، مطلع شدند كه مردم سوگند خورده اند با آنها بجنگند و از ترس وارد نشدند.

- در «حمص» مردم به تظاهرات پرداختند و گفتند: «اكفرا بعد الایمان؟ و اضلالا بعد هدی؟» و با سنگ 26 نفر را كشتند.

- پس از جریان كربلا، عده ای از بزرگان مدینه به شام دعوت شدند كه از آنان استمالتی شده باشد. اینان وقتی برگشتند، مردم را بر ضد دولت تحریك می كردند و فجایع یزید را برمی شمردند.

- رییس طایفه «حنظله انصاری» می گفت: اگر من جز هشت فرزندم هیچ كس نداشته باشم، بر یزید خواهم شورید، وی به من زر داد و من از آن رو پذیرفتم كه آن را در راه نبرد با او به كار برم! وی به قول خود عمل كرد و با 8 فرزندش در مبارزه با یزید كشته شد. [5] .

به قول استاد عقاد: «حوادثی كه پس از جنبش حسین علیه السلام پیش آمد، بر اضطراب حكومت و نداشتن یك طرفدار صمیمی نیز بیشتر دلالت كرد و آن همه آشوبها، انقلابات و تیرگی هایی كه پشت هم، چه در باقیمانده ی عصر یزید و چه پس از مرگش تا چندین سال گریبان گیر حكومت اموی شد، شاهد و گواه این معنی بود. چهار سال نشد كه یزید مرد؛ شش سال نشد كه قاتلین كربلا كیفر دیدند و حكومت اموی پس از این جنبش به اندازه عمر یك انسان طبیعی نپایید. خونخواهی حسین علیه السلام، نقش پرچم دولتهایی شد كه بعدا پدید آمدند.» [6] .

برای فهم واقعیت غلبه ی امام و موفقیت او، توجه به سطور ذیل لازم است؛ این سطور گویای این حقیقت است كه اولا، ستم و ستم پیشه عاقبت ندارد و ثانیا، خط


سیر سرنگون شدن یك حكومت ظالم را بیان می دارد:

«... هرگز جنبشهایی كه در برابر دولت های ناخوشایند پدیدار گشتند، نه منتظر مانده اند و نه امكان دارد كه منتظر مانند نیرویشان بر نیروی آن دولت ناپسند چربیده و فزونی گیرد. آنها فقط به حركت فرد واحدی كه از آنچه دیگران می ترسند، نترسد و بر آنچه كسی یارای گستاخی ندارد، اقدام می ورزد، آغاز می شود و سپس دومین و یا سیمین و چهارمین، كم و بیش تا هر جا جریان كشد و تنگ آمدن مردم ایجاب نماید بدان فرد نخستین ملخق می شوند؛ ولی دیری نمی پاید كه هر سه یا چهار آنها دستگیر و مورد شكنجه سخت آن دولت همی گردند و در این وقت است كه خشم و نارضایتی ها میان مردم شیوع می یابد و به یكبار پرده از روی مظالم و ستمگری ها برمی افتد، بدانسان كه هر كس تاكنون غافل بوده است، بیدار می شود و احساس ظلم می نماید، و كم كم این جریان و واكنش، مظالم را به تنگ می آورد و همین فشار با تنگ آمدن، بینایی او را برمی گیرد و او را وا می دارد كه مانند كوران از این چاله به آن چاله افتد و هر دم به دیوار و یا سنگی برخورد كند، چندان كه هنوز از یك گودال بیرون نیامده است و یك خطای خود را جبران نكرده است در گودال دیگری به مراتب ابلهانه تر و نابخردانه تر می افتد؛ اما نه ستمكشان از كین خود دست كشند و از بددلی و بدبینی خویش بكاهند و نه ستمگر از بیداد خویش اندكی كوتاه می آید و خودداری می كند تا آنجا كه ستم بارگی و خرابكاری سر به آخر می زند و كاخ بیداد را فرسوده و سست گردانیده و وسایل از پای در آمده اش را فراهم می نماید...»

و ما بر سطور فوق می افزاییم:

و این است آنچه از نظر مردم نزدیك بینی كه انقلابات ضد ظلم و ستم را به دلیل آنكه به زودی به نتیجه نمی رسد، تخطئه می كنند، دور مانده و نمی توانند به درستی آنرا دریابند. اینان به نوامیس و قوانین شگرف مسیر تاریخ واقف نیستند و نمی دانند كه سیل از قطراتی كوچك تشكیل یافته و همین قطرات كوچك است كه كاخ های استوار و محكم را لرزان می كند و سرانجام از جای می كند.

خداوند می فرماید:

«و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنالهم الغالبون».

صدق الله العلی العظیم



[1] عظمت حسيني، ص 106.

[2] تاريخ سياسي اسلام، ص 321.

[3] تاريخ سياسي اسلام، ص 321.

[4] همت بلند، ص 7.

[5] مع بطلة كربلا، ص 133، نقل از منتخب طريحي.

[6] ابوالشهداء، ص 200.